می خواهم به عنوان یک استراتژیست، نوآوری از درونم بجوشد
آیا می دانیم چگونه ایده های کسب وکاری نوآورانه یا حتی انقلابی داشته باشم؟ آیا می دانیم چگونه افراد خلاق را بیابم، یا چگونه به دیگران آموزش دهم که خارج از روال یا چارچوبهای عادی بیندیشند؟ این پرسشها چالشِ اغلب مدیران ارشدی است که می دانند توانایی نوآوری، چاشنی جادویی موفقیت کسبوکار است. متأسفانه خیلی از ما دربارهی عواملی که یک نفر را خلاقتر از دیگران می کند، چیز زیادی نمیدانیم. شاید به همین دلیل است که در برابر کارآفرینانی همچون استیو جابز، جف بزوس و پیر امیدیار و مدیران نوآوری مانند لافلی، اریت گادیش و مگ وایتمن بهتزده می مانیم. آنها چگونه صاحب این ایده¬های ساختارشکنانهی جدید شدند؟ اگر امکان کشف عملکردهای درونی ذهن آنها وجود دارد؟
در واقع امروزه هرکسی می داند که جابز (موسس اپل) فردی نوآور است که می داند چگونه متفاوت بیندیشد. اما سؤال این است که او چطور این کار را انجام می دهد؟ پاسخ معمول به چنین پرسشی این است که توانایی خلاقانه اندیشیدن، ژنتیکی است. بیشتر ما باور داریم که برخی افراد مانند جابز، با ژنهایی خلاق به دنیا می آیند درحالیکه دیگران اینگونه نیستند. نوآوران، ظاهراً راست مغز هستند، به این معنی که از لحاظ ژنتیکی به آنها توانایی های خلاقانه اهدا شده است. سایرِ ما، چپ مغز، منطقی، متفکرانی خطی با توانایی کم یا اصلاً بدون توانایی اندیشیدن خلاقانه هستیم.
🚫اما واقعیت چیز دیگری است.
اگر فکر میکنید که توانایی خلاقانه اندیشیدن، ژنتیکی است! پروفسور کریستینسن به شما می گوید که کاملاً در اشتباهید! حداقل، در قلمروِ نوآوری کسبوکار، تقریباً همه ظرفیت خلاقیت و اندیشیدن نوآورانه را دارند؛ حتی شما. مهارت-های خلاقانه صرفاً ویژگی های ژنتیکی اعطا شده در بدو تولد نیستند. بلکه این مهارتها می توانند ایجاد شوند و پرورش یابند. نتایج تحقیقات تجربی بسیاری مؤید این موضوع است که هر چند نزدیک به 80 درصد عملکرد دوقلوهای همسان در آزمون سنجش هوش عمومی(آی کیو) می تواند ناشی از مسائل ژنتیکی باشد اما در مورد آزمون های سنجش خلاقیت(هوش خلاقانه یا اکتشافی) در بیشترین حالت تنها 30 درصد از عملکرد دوقلوهای همسان می تواند در نتیجه ژنتیک باشد.
اگر بپذیریم نوآوران، نوآور به دنیا نمیآیند بلکه پرورش مییابند و ساخته میشوند، این سؤال مطرح میشود که آنها چگونه به ایده های جدید میرسند. پژوهش 8 ساله کریستنسن و همکارانش روی حدوداً 500 کارآفرین نوآور و بیش از 5000 مدیر اجرایی، آنها را به شناسایی 5 مهارت اکتشافی رهنمون ساخت که نوآوران را از مدیران عادی متمایز می سازند.
هدف کریستنسن و همکارانش در این بررسیها بیشتر از آنکه بررسی راهبردهای شرکتها باشد، نفوذ به عمق اندیشهی خودِ نوآوران بود. به عبارت دیگر این محققان بر آن بودند تا حد امکان بیشتر دربارهی این افراد بدانند. برای مثال کنجکاو بودند تا دربارهی لحظه ای که (کی و چطور) آن ایدهی خلاقانه به ذهنشان رسیده و کسبوکار جدیدی را راه انداخته¬اند، یا محصول جدیدی را تولید کرده اند، بیشتر بدانند. این محققان از آنها خواستند دربارهی ارزشمندترین و بدیع ترین ایدهی کسبوکاری که در مدت مسیر شغلیشان خلق کرده اند، به آنها بگویند؛ و نیز به ایشان بگویند که این ایده ها از کجا به آنها الهام شده است. داستان های آنها تأملبرانگیز، بینش آفرین و به طرز عجیبی مشابه بود.
پروفسور کریستنسن و همکاران می گویند:
همانطور که روی مصاحبه ها تأمل می کردیم، الگوهای یکسانی از کنشها پدیدار میشد. کارآفرینان و مدیران نوآور در هنگام کشف ایده های نوآورانه، یکسان عمل می کردند. پنج مهارت اولیهی دستیابی به این کشف -مهارتهای سازندهی آنچه ما دیاِناِی نوآور می¬نامیم- از دل مصاحبه های ما نمایان میشد. ما دریافتیم نوآوران «متفاوت می اندیشند»؛ همان شعار معروف اَپِل. ذهن نوآوران در به هم مربوط ساختن ایده هایی که به ظاهر هیچ ارتباطی با ایدهی اصلی تولید شده ندارند، برتری مشهودی دارد (ما این مهارت شناختی را تفکر پیوندی مینامیم). اما برای متفاوت اندیشیدن، نوآوران می بایست «متفاوت عمل کنند». نوآوران، همه پرسشگر بودند و مدام سؤالهایی می پرسیدند که وضع موجود را به چالش میکشید. برخی دنیا را بسیار متفاوت از شکل روزمره میدیدند. برخی، با افراد بسیار متنوعی روی این کرهی خاکی شبکه شده بودند و برخی دیگر، آزمایشگری را مرکز فعالیتهای نوآورانهی خود قرار داده بودند. نتایج مطالعات این محققان نشان میدهد وقتی نوآوران بهطور پیوسته و مرتب درگیر پرسشگری، مشاهده، شبکهسازی و آزمایش میشوند، تفکر پیوندی شروع به کار میکند و محصولات، خدمات، فرایندها و کسبوکارهای جدید تولید میشود.
اغلب ما فکر میکنیم خلاقیت ذاتاً یک مهارت شناختی است که کاملاً در مغز اتفاق میافتد، اما یکی از مهمترین نتایج تحقیق کریستنسن و همکارانش این بود که توانایی یک فرد برای خلق ایده های نوآورانه تنها تابع عملکرد ذهن نیست، بلکه تابع عملکرد رفتار نیز هست. این برای همهی ما خبر خوبی است، چون به این معناست که اگر رفتارهایمان را تغییر دهیم، می توانیم وانایی خلاقیتمان را بالاتر ببریم.
تفاوت سادهای که میان نوآوران و مدیران اجرایی عادی-غیر نوآور- وجود دارد این است که نوآوران بسیار بیشتر میپرسند، مشاهده میکنند، شبکهسازی میکنند و دست به آزمایش میزنند.
بررسی بیشتر کریستنسن و همکارانش نشان می دهد که شرکتهای نوآور در مقایسه با شرکت های عادی، با احتمال بسیار بالا، یا توسط یک بنیانگذار نوآور هدایت میشوند یا رهبریِ آنها بر عهدهی کسی است که در پنج مهارت اکتشافی-تفکر پیوندی، پرسشگری، مشاهده گری، شبکه سازی و آزمایشگری- بسیار قوی می باشد(یافته های کریستنسن و همکاران نشان دهنده متوسط نمره بالاتر از 80 درصد است). بررسی های این محققان نشان می دهد که چگونه بنیانگذاران نوآور، سازمانهایی بنا میکنند که آیینهی تمامنمای رفتارهایشان است.
برای نمونه، جف بزوس (مدیر آمازون) شخصاً، دارای مهارتهای آزمایشگری بالایی است و به همین دلیل فرایندهای آزمایشگری را در شرکت آمازون نهادینه میکند تا دیگران را نیز وادار به آزمایشگری کند. به همین ترتیب، اسکات کوک از شرکت اینتوئیت دارای مهارت مشاهدهگری بسیار بالایی است، پس فرهنگ مشاهدهگری را در سازمانش نهادینه میکند.
بنابراین تعجبآور نیست که: دیاِناِی سازمان های نوآور، انعکاس دیاِناِی افراد نوآور است. به عبارت دیگر، افراد نوآور به شکلی نظاممند مشغول پرسشگری، مشاهده، شبکه¬سازی و آزمایش هستند تا ایدههای جدیدی تولید کنند. سازمان های نوآور هم به طریقی مشابه و بهصورت نظاممند، درگیر توسعهی فرایندهایی برای ترغیب کارکنان به پرسشگری، مشاهده، شبکه سازی و آزمایش هستند.
این کتاب تمارینی را نیز برای تبدیل شدن به نوآور مطرح می کند. مثلا برای مهارت پرسشگری این را پیشنهاد می کند!
بیشتر بچه ها وقتی از مدرسه به خانه می آیند، پدر و مادرشان میپرسند: امروزت چطور بود؟ یا امروز چه چیز جالبی یاد گرفتی؟. سؤال دوم از منظر الهامبخشی از اولی بهتر است، اما بهتر است است از کودکتان بپرسید: امروز چه سؤاالتی پرسیده ای؟ دوستانت امروز چه سؤالاتی پرسیدند؟ امروز چه سؤالاتی وقت نشد که بپرسی؟ سپس گوش دهید، واقعاً گوش دهید. مطمئناً از شنیدن پاسخها شگفت زده خواهید شد!
برای گسترش مهارت آزمایش گری نیز تمارین مختلفی پیشنهاد شده از جمله این پیشنهاد:
با هدف آزمایش کردن چیزهای جدید، به یک سفر خارجی بروید یا الاقل به جایی خارج از شهر محل سکونت خود. غذاهای جدید، رسوم جدید و خدمات و کالاهای محلی را آزمایش کنید. اگر ممکن است، زندگی کردن در یک مکان جدید را تجربه کنید.
نکات کلیدی تحقیقات پروفسور کریستینسن و همکارانش را جمع بندی می کنیم.
نوآوری و خلاقیت ربطی به ژن و استعداد ندارد بنابر این شما به صورت بالقوه یک نوآور بزرگ هستید.
وقتی نوآوران بهطور پیوسته و مرتب درگیر پرسشگری، مشاهده، شبکهسازی و آزمایش میشوند، تفکر پیوندی شروع به کار میکند و محصولات، خدمات، فرایندها و کسبوکارهای جدید تولید میشود.
اغلب ما فکر می کنیم خلاقیت ذاتاً یک مهارت شناختی است که کاملاً در مغز اتفاق میافتد، اما یکی از مهمترین نتایج تحقیق کریستنسن و همکارانش این بود که توانایی یک فرد برای خلق ایده های نوآورانه تنها تابع عملکرد ذهن نیست، بلکه تابع عملکرد رفتار نیز هست.
این برای همهی ما خبر خوبی است، چون به این معناست که اگر رفتارهایمان را تغییر دهیم، می توانیم توانایی خلاقیتمان را بالاتر ببریم.
مشخصات کتاب شناختی برای مطالعه بیشتر: دیانای نوآور (تسلط بر 5 مهارت نوآوران مرزشکن) انتشارات رسا ترجمه دکتر پریزادی و همکاران.
پرسش گر، آزمایش گر، شبکه ساز، مشاهده کننده موشکاف و پیوند دهنده باشید.